این چهره نام آشنای مطبوعات کاشان می گوید: سه سال است که آرمان را منتشر نکرده و با توجه به اوضاع و احوال فعلی قصدی نیز برای انتشار مجدد ندارد.
امینی که به گفته خود چند سالی است کمردرد مزمنی وبال گردنش بوده،با شوخی و خنده ادامه میدهد: اینها حاصل و دستآورد ۱۸ سال کار رسانهای در کاشان است! نشستنهای متمادی پشت کامپیوتر و زل زدن به صفحه مونیتور و نوشتن و اصلاح مطالب، هم دخل چشمانمان را آورد و هم آدرس فیزیوتراپی و مراکز توانبخشی کاشان را به ما یاد داد!
او در باره علت بی انگیزگی برای انتشار آرمان در پاسخ میگوید: من در آن ایام جوانی یعنی دهه هفتاد متناسب با شرایط آن روز جامعه ایران و دیدگاههای فردیام با آرزوها و آرمانهایی به سراغ کار مطبوعاتی رفتم. اما متأسفانه شرایط جامعه در طول سالهای بعد به گونهای پیش رفت که تصورات و انتظارات بسیاری از علاقمندان و کنشگران فرهنگی و مدنی، از جمله من، با تنگناها و بن بستهای جدی مواجه شد که نتیجه عملی آن دلسردی و ندامت و پشیمانی بوده است.
به بیان صاحبامتیاز و مدیرمسئول آرمان، «در واقع هر چه پیش رفتیم انگیزهها و تمایلات درونی ام بیشتر و بیشتر زایل شد. به هر حال، باید پذیرفت که شرایط پیرامونی و اجتماعی که ما در آن زندگی و تعامل میورزیم و ادراکاتی که از طریق آن به دست میآوریم، بسیار مهم است. شما به همین جامعه امروز ما نگاه کنید، امروز با وجود همه تبلیغات رسمی آن چنانی، ازدواج برای جوانان ما تقریباً به یک امر محال تبدیل شده است! چرا باید در کشور ثروتمندی مثل ایران، برخی از شهروندان سر در سطل زباله کنند؟ البته اینها یکسری موضوعات کلی است که در سطح عینی و واقعی جامعه وجود داشته و در مجموع آدم را نسبت به بسیاری از واقعیات جامعه کنونی دلزده میکند.
در کنار اینها، فعالیت فرهنگی و رسانهای نیز سختیها و چالشهای خاص خودش را دارد، به ویژه در شهری با مختصات فرهنگی و اجتماعی کاشان؛ مجموعا آنکه انتظاراتی که ما داشتیم اصلا برآورده نشد»
امینی در پاسخ به این که چه انتظاراتی در قبال کار رسانهای داشته می گوید: «من تا حدودی وضعیت و جایگاه فعالیتهای فرهنگی از جمله مطبوعات را در جوامع مختلفی بررسی کردهام. در همه جا مرسوم است که دولتهای محلی به ویژه از طریق شهرداریها که مجموعه متنوعی از کارکردهای خدماتی را به عهده دارند، از نهادهای فرهنگی مردمی و رسانههای محلی خصوصی غیرانتفاعی با اقدامات مختلف حمایت میکنند.در کاشان چنین چیزی مرسوم نیست. نه تنها حمایتی نیست، بلکه اگر در چهارچوب نقد وضعیت موجود یعنی کارکرد اصلی مطبوعات هم حرکت کنید، با انواع دشواریها و سنگاندازیها مواجه میشوید. کار رسانهای در کاشان خیلی سخت و طاقتفرساست. ما هم “خیلی پوست کلفت بودیم” که دوام آوردیم. برخی از آنهایی که باید از رسانه حمایت کنند، حمایت نمیکنند. انواع پوست خربزه هم زیرپایت میاندازند که به زمین بخوری! مجموع چنین شرایطی در عمل باعث آن میشود که اهالی رسانه در کاشان، دچار مشکل شده و در انجام کارکردهای مورد انتظار با موانع جدی مواجه باشند و کف توقعات و انتظارات یک رسانه هم در کاشان برآورده نشود.»
این چهره دانشگاهی و فعال رسانهای درباره این که کف انتظارات شما چه بود، معتقد است: «کف انتظارات همان کارکرد معمول و متعارف مطبوعات و رسانه یعنی عاملیت داشتن در زمینه نقد وضعیت شهر است. برای انتقادکردن رسانه هزینهتراشی نباید کرد. یک رسانه اگر نتواند انتقاد کند، اگر نتواند انتقادات و دیدگاههای شهروندان یا همان «شهروندخبرنگاران» را منتشر کند، اگر قرار باشد برای انتقادات هزینه پرداخت کند، چرا باید به کارش ادامه بدهد؟
به نظرم کسانی که در شهرهایی مانند تهران کار رسانهای میکنند مشکلات خبرنگاران کاشان را ندارند. امنیت حرفهای و شغلی خبرنگار کاشانی به مراتب از خبرنگار تهرانی پایینتر است. به همین خاطر به جِد معتقدم که همکاران مطبوعاتی در کاشان به واقع تلاش جانانه و فداکارانهای در حوزه خبر و خبررسانی داشته و به همین خاطر باید به آنها دست مریزادی جدی گفت.»
او در ادامه و در شرح یکی از خاطراتش از سالها کار در آرمان می گوید: « یکبار که به خاطر شکایت یکی از مسئولان پرمدعای کاشان راهی دادگاه اصفهان بودم، در مسیر به هزینه و فایده فعالیت رسانهای در طول همه سالهای گذشته تامل کرده و به قول معروف حاصل کار را در ترازوی ذهنم سبک و سنگین میکردم. فکر میکردم که من به عنوان یک استاد دانشگاه که میتوانستم به کار اصلیام یعنی تدریس در کلاس درس بپردازم، چرا درگیر این روندهای قضایی و حقوقی شدهام؟ البته من با توجه به علایق و دغدغههایم وارد این کار شدم و اصطلاحا میدانستم که هرکس که خربزه میخورد، پای لرزش هم مینشیند! ولی طبیعتا این توقع هم هست که ورود به چنین حوزههای کاری مشقت باری مورد توجه مثبت و حتی تشویق و حمایت قرار بگیرد، نه آنکه در نهایت زمینه احساس ضرر و حتی خسران را در ذهنیت فرد ایجاد کند. با این تفاصیل، در کاشان رسانه مستقل با چالشها و محدودیتهای زیادی مواجه است، وقتی رسانهای میخواهد مستقل و به جریانها وابسته نباشد، طبیعتا هزینه خیلی زیادی میپردازد.»
محمد امینی درباره متن و حواشی انشار آرمان میگوید: سال ۷۰ وقتی که از اداره فرهنگ و ارشاد کاشان درخواست صدور مجوز «آرمان» را کردم، هرگز گمان نمی بردم سرنوشت این نشریه به یک تراژدی تلخ و ماجرای طولانی تبدیل شود. بیش از ۶ سال برای اخذ مجوز تلاش کردم، در نهایت یکی از مدیران ارشاد شهرستان به من پیشنهاد کرد که برای تسهیل روند اخذ مجوز، نام نشریه درخواستیام را از «آرمان» که حساسیتهایی را برای عدهای در شهر ایجاد کرده بود، به «ایمان» تغییر دهم!! من حتی با این تغییر نام هم موافقت کردم تا بلکه مجوز بعد از ۶ سال صادر شود، تا آنکه در تابستان ۷۶ مجوز درخواستی ام با همان نام آرمان صادر شد.
او درباره علت انتخاب اسم این نشریه میگوید: هرکسی در زندگی شخصی و اجتماعی خود آرمانی دارد و برای رسیدن به آن آرمان تلاش میکند. ما هم در زندگی اجتماعی به دنبال آرمانهایی بودیم و گمان میکردیم رسالتمان این است که برای رسیدن به این آرمانها باید تلاش کنیم. برای همین اسم نشریه را آرمان گذاشتم.
امینی درباره این که آرمانهایش، در پس انتشار «آرمان» چه بود معتقد است: نقد و بهترشدن شرایط جامعه، وجود عدالت و آزادی در همه اشکال خودش و یک زیست آبرومندانه برای شهروندان فارغ از معیارهای قراردادی و اینکه هرکسی و هر چیزی سر جای خودش باشد و افراد بر اساس شایستهسالاری سمت بگیرند. به هرحال، آن روزها جوان بودیم و پرشور.
دانشجوی دکترایی که برای رسیدن به آرمانهای اجتماعیاش به کار رسانهای روی آورده بود، حالا پس از گذشت دو دهه از پیگیری و فعالیت خود میگوید: در مجموع احساس خوشایندی نسبت به آنچه در طی این سالهای طولانی انجام شده، ندارم! نباید چنین حسی ایجاد بشود، ولی به هرحال وجود دارد. کاری هم نمیشود کرد!
در این سه سال کسی سراغ آرمان را از شما نگرفت؟صاحب امتیاز و مدیرمسئول باسابقهترین مطبوعه کاشان، در پاسخ می گوید: از همکاران دانشگاهی چند نفری پرسیدند. البته برای اطلاع خودشان و رفع کنجکاوی شخصیشان. اما از مسئولان فرهنگی شهر هیچ کسی سراغ ما را نگرفت. درک چرایی این امر برای من چندان دشوار نیست. اما نباید شرایط اینگونه باشد که اصحاب رسانه به این ذهنیت برسند که شاید یک مطبوعه کمتر، زندگی برخی از آقایان مسئول، پشت میز ریاست بهتر. نباید بیتفاوتی به حدی برسد که تصور شود از اینکه چشمان یک فعال رسانهای نبیند استقبال هم میکنند و خوشحال میشوند که فعالان فرهنگی و رسانهای به این دلسردیها برسند. و اِلا چرا باید بعد از دو دهه تلاش هیچ مسئولی در این شهر سراغ یک رسانه را نگیرد؟ اصلاً هیچ کسی نگفت خرت به چند! مسئولان فرهنگی باید نسبت به این امور حساستر از بقیه باشند.