کاشان آنلاین : مناقشهای که صبح یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ در صحن علنی شورای شهر کاشان برپا شد و سروصداهایی که بالا رفت، نتیجه نامشخص بودن متولی امور فرهنگی هنری در کاشان است. به عبارتی بحث و جدل چند هنرمند با آن عضو شورای شهر بر سر بودجهای میلیاردی که معلوم نیست با کدام مکانیسم قانونی و منطقی به فلان برنامه شعاری و پرهیاهو اختصاص پیدا میکند، موید این ضربالمثل بود که: آفتابه و لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی!
شهری که دهها نهاد و ارگان بیآنکه بدانند کار فرهنگی برای عامه مردم یعنی چه و در عین حال با بودجههای نامشخص و اهداف مجهول برای خودشان مسئولیت فرهنگی تعریف میکنند، نتیجهاش این میشود که هنرمندِ خوشنویس و اهل موسیقی و تئاتریِ خوشخیالش تصور میکند شورای شهر شنونده مطالبات بهحقاش است غافل از اینکه بودجههای فرهنگی در مسیری که حضرات ارزشینمای عضو پارلمان شهر مجبور! به تشخیص شدهاند، مصوب شده، صرف شده و دریغا که اکنون جا تر است و بچه نیست!
درباره اوضاع و احوال هزارتوی حوزه فرهنگ و هنر کاشان اگر بخواهیم صادقانه قلم بزنیم باید از کلاف گوریدهای بنویسیم که نه رمقی برای فرهنگ کاشان گذاشته و نه هنرش.
از اداره ارشاد لاغراندامش بنویسیم که کماکان فقط مشغول ارشاد است و مانند دانشآموزی مودب و ساکت با هزار گیر سهپیچ و شرطوشروط مجوز میدهد یا از سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری که با بودجهای سرّی، سالانه برای خودش ۵۰۰ برنامه فلهایِ فرهنگیِ سطحی و بنری و شعاری و رزومهپرکن با چاشنی تمایلات یک جریان اقلیت سیاسی در سطح شهر تعریف کرده؟!!
از سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری یاد کنیم که معلوم نیست چه سهم و تاثیری در حوزه ارتقای هنر فاخر و «فرهنگ عمومی» دارند، یا از کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر بنویسیم که در تمام دورهها، اپسیلونی دغدغه ارتقای فرهنگ عمومی و رونق هنر شهر برای منافع اکثریت جامعه در مخیلۀ اعضایش نبوده؟!!
براستی در چنین بلبشویی که شهر دهها ژنرال فرهنگی در رأس ادارات و دستگاهها با برنامههایی شعاری و سطحی دارد، چرا نباید هنرمندان شاخصاش یکی یکی راهی تهران شوند و کاشان را با کلاف گوریده و هزارتوی حوزه فرهنگ و هنرش تنها بگذارند؟!
مناقشهای که صبح یکشنبه در صحن علنی شورای شهر کاشان برپا شد و سروصداهایی که بالا رفت البته که هیچ آوردهای برای آن جمع هنرمند ندارد، زیرا شورای شهری که فقط «شورای شهرداری» بوده و در حال اتمام دوره ششم خود است، قطعا فقط دغدغهها را میشنود، لبخندی ملیح میزند و تمام! البته ممکن است عضوی از همین شورا به جای آن لبخند ملیح، وقتی خونش از حرف حق یک هنرمند به جوش میآید، با سرعتی فراتر از شوتهای روبرتو کارلوس، فرار را بر قرار و ماندن در جلسه ترجیح دهد!!