کاشان آنلاین : طباطبایی درباره خودش میگوید: متولد اردیبهشت ۲۳ هستم و از حوالی دوره دبیرستان به ورزش علاقمند شدم.در بسکتبال، پست سانتر بازی میکردم و در والیبال، دوومیدانی(پرش سه گام)،تنیسرویمیز و شنا هم فعال بودم.در دهه ۴۰ که خبری از رقابتهای بسکتبال ایران نبود،استانها با هم رقابت میکردند و کاشان چون از نظر تقسیمات کشوری در استان مرکز واقع بود، ما همیشه تیم مطرح استان بودیم و برای استانهای دیگر هم شاخ و شانه میکشیدیم و چنین بود که یکی دو بار هم «تیم ملی بسکتبال» با برادران مشحون و مرحوم ماهتابانی در قالب تیم تهران به کاشان آمد و اینجا یا با شکست یا با برد میلیمتری به خانه گشت!
او درباره مرحوم دکتر رضی میگوید: ابتدای دهه ۴۰ دکتر سیدحسین رضی که یک جراح دندانپزشک بود گویا برای ماموریت پزشکی عازم کاشان شد و اینجا علاوه بر کار پزشکی،بسکتبال کاشان را هم رونق داد.خانهاش همان سالها در همین خیابان صبا –رجایی امروز- و جنب مسجد وثوقی قرار داشت که دفتر باشگاه تاج کاشان هم کمی آنطرفتر از خانه دکتر واقع شده بود.رشته «توپ و سبد» در کاشان هر چه دارد از ایشان دارد.نسل اول تیم کلنی یا همان تیم منتخب بسکتبال کاشان را او ساخت.مدتها پس از این که دکتر توسعه بسکتبال را در کاشان شروع کرد یک روز در زمین آسفالت کلوپ مرا که تماشاگر تمرینات تیم منتخب کاشان بودم صدا کرد و گفت چرا تنهایی؟ به دکتر گفتم من تاجی هستم و اینها همه شاهینیاند. بلافاصله گفت تو هم عضو تیم مایی.آن روزها عضو تاج بودم و اغلب بازیکنان تیم بسکتبال کاشان عضو تیم شاهین بودند.
طباطباییهای ورزشی کاشان تنها به حاج منصور منحصر نمیشود و دو برادرش (مسعود و ابراهیم) هم دستی بر آتش ورزش شهر داشتند. مسعود که رییس هیئت بسکتبال و رییس هیئت مدیره باشگاه تاج کاشان بود،۲۱ بهمن سال ۵۱ در حالی که در سالن تاج (تختی) ناظر بازی بسکتبال تاج کاشان و دانشگاه تهران بود بر اثر سکته مغزی درگذشت و ابراهیم طباطبایی هم که مدیر باشگاه تاج، رییس هیئت شنای شهرستان و مسئول سپاه دانش کاشان بود.
رقابت شاهین و تاجِ تهران در فوتبال همانگونه که در دهه ۴۰ خیلی پرسروصدا بود، همان دهه در کاشان هم به نحوی در بسکتبال جریان داشت، البته در دهه ۵۰ تیمهای فوتبال شاهین و تاج کاشان هم در کنار راهآهن، کارگران محلی،امیرکبیر و …گرمابخش رقابتهای فوتبال در شهر بودند. وقتی یادی از بسکتبالیهای دهه ۴۰ کاشان میکنیم حاج منصور طباطبایی میگوید: آن زمان در تیم بسکتبال شاهین کاشان آقایان موتمن، فدوی، عمرانی، دلدار، صفار، بخردی،سعیدی،توحیدی، معرفتی، حسین و محمد پرتو و .. بازی میکردند و در تاج هم علاوه بر خودم آقایان جمالی، ثابت، فلاح، هاشمیزاد، مسئله، کرمیان، تهامی، و .. در میدان حاضر بودیم.
وقتی از حاج منصور درباره بهترین خاطرات دوران ورزشیاش میپرسم از حضورش در تیم منتخب تهران و بازی برابر ارمنستان در آذرماه سال ۴۹ و بازی در کنار ستارهای مانند محمود عدل یاد میکند که اگر چه بازی را با نتیجه نزدیک ۸۰ بر ۷۶ باختند اما بازی خوبی ارائه کردند و البته افتتاح سالن ورزشی تاج (تختی) در سال ۵۰ به عنوان اولین سالن ورزشی در کاشان را هم خاطره دیگرش میداند که این افتتاح در روزی باشکوه و با رقابت بسکتبال تیمهای تاج تهران و کاشان و حضور مرحوم سیدمحمود لاجوردی (کارآفرین نامدار) که بانی احداث سالن بود و مرحوم خسروانی رییس باشگاه تاج (استقلال) همراه شد.
پس از اینکه لابلای آلبوم خاطرات سیاهوسفید حاج منصور، حضور او و جواد مقامی نژاد (رکوردار پیشین پرش با نیزه ایران) در تیمهای والیبال منتخب کاشان در دهه ۴۰ نظرم را جلب میکند در این باره میگوید: خب آقا جواد دوست من و همباشگاهی من در کاشان و در دوومیدانی ایران سالها صاحب نام بود. وی وقتی در کاشان دوومیدانی را شروع کرد هم تیمیای به نام امیرهوشنگ صادقی داشت که هر دو عضو باشگاه تاج کاشان بودند. آن زمان چون امکانات نبود هر دو با وسائل ابتدایی مثل چوب پاروی سنگکی پرشها را تمرین میکردند.مرحوم صادقی در پرش ارتفاع استعداد خوبی داشت و در مقطعی جزو سه نفر اول ایران در این ماده بود که متاسفانه به پیراهن تیم ملی نرسید.
در گام پایانی این گفتوگو، از منصور طباطبایی درباره فراز و فرود ورزش توپ و سبد در کاشان می پرسم که میگوید: بسکتبال کاشان در دهه ۴۰ اوضاع خوبی داشت. به شدت هم در سطح استانی مطرح بودیم. در دهه ۵۰ هم این روند ادامه داشت اما بسکتبال کاشان در دهه ۶۰ و ۷۰ با کمی رکود مواجه شد و تا اواسط دهه ۸۰ هم این مسیر ادامه داشت تا اینکه با حضور تیمهای توزینالکتریک و فرش چلسی در لیگ، این رشته به طور مجدد در کاشان احیا شد و نسل جوان کاشانی هم به سمت بسکتبال اقبال نشان دادند. اکنون حدود ۱۰ سالی میشود که با مقداری توجه از جانب مسئولین شهر،بسکتبال کاشان بیش از پیش رونق گرفته و خوشبختانه مسئولان و عوامل هیئت هم بیش از گذشته همدل و دغدغهمند نشان میدهند، من هم تا هر جا بتوانم همراهشان هستم.
*بازنشر از شمارۀ ۸۷ نشریه “مردم سیلک”/ ۷ آبان ۱۴۰۱