کاشان آنلاین: پس از آن که بر اثر دسیسه های سفرای کبرای روس و انگلیس و ملکهی مادر خلعت صدارت را پس از سه سال و دو ماه و سه روز از او گرفتند، هنوز آن قدر ارج و قرب داشت که به دوردست هایِ بد آب و هوا تبعید نشود. هر چه نباشد خواهر شاهِ جوان را حتی به اجبار در عقد خود داشت و مادرِ همدمالملوک و تاجالملوک- دختران هفت و هشت ساله اش-بود.
تدبیر مهدعلیا و میرزا آقاخان نوری این بود که برای تسلط بر او و زیر نظر داشتن، امیرنظامِ سابق را خیلی از دارالخلافهی طهران دور نکنند و بدین سبب باغ شاهِ کاشان را در حوالی قریهی فین برای تبعید امیر در نظر گرفتند. همان باغی که امیر سالیانی قبل وقتی همراه سلطان صاحبقران از شیراز به طهران بر می گشتند، ساعاتی را در آن به رفع خستگی سفر گذراندند.
از روزی که امیر با مادر، همسر و دو دخترش از عزتالدوله-خواهر شاه- و میرزا احمدخان از همسر اولش و با همراهی دویست نفر سواره نظام از پایتخت رهسپار کاشان و باغ شاه شد، تا آن هنگام که به مانند بامداد چنین روزی تیغ جهل و کینه در حمام باغ بر رگ امیر فرود آمد، ۴۰ روز گذشت.
۴۰ روزی که میرزاتقی خان حق همصحبتی با هیچ تنابنده ای به جز همسر و فرزندان و فرمانده قراولان باغ را نداشت .. ۴۰ روزی که عزت الدوله از بیم مسموم کردن همسر، پیش از او به خوردن کمی از غذا می پرداخت تا خیالش از سلامت جان او حتی به قدر نیم روز آسوده باشد ..
روایت است که حاکم کاشان پس از رسیدن امیرنظام سابق و همراهان به شهر با او با بغض و کینه رفتار می کرد اما روزهای بعد به گمان این که امیر شاید مورد عفو شاه قرار خواهد گرفت،رویه اش را تغییر داد و امیر را بزرگ می داشت و برخوردهایش با او احترام آمیز بود اما حاکم کاشان چه خبر داشت از عمارت صاحبقرانیه که چه روزها و شب هایی بر او می گذرد.
روزها و شبهایی مملو از پچ پچ شیاطین در گوش شاه که : (زندهی امیر حتا اگر بیکارترین آدم این کشور باشد هم برای قبلهی عالم مضر است.) مضر به حال ضلاللهی که حرمسرایش به جانش بسته بود! و نشان به آن نشان که تدبیر شیاطین آن شد که تومار امیر را در همان حرمسرا و از زیر دست شاهِ لایعقل در هم پیچند!
تبعید امیر به ۴۰ روز نزدیک می شود که ناگاه چاپارچی از طهران پیغام می آورد شاه، در طلب امیرنظام دیروزش است و دوران غضب قبلهی عالم از میرزا تقیخان فراهانی رو به پایان است. عزت الدوله از شادی در تن نمی گنجد. امر می شود امیر را به این میمنت باید خلعتی نو پوشاند. چوب و هیزم رو سوی حمامِ باغ می کنند تا خلعتیِ شاه، بر تنی خسته و فرسوده ننشیند.
(باز کنید .. حاجب الدوله ام؛ ..) قراولان خواب آلودِ باغ، گرگ و میشِ ۲۰ دی ماه ۱۲۳۰ خورشیدی با این ندا در را می گشایند. او با خود چه دارد که با صورتی پوشیده و میرغضبِ همراهش راهی کاشان شده اند؟ حمام را نشانش می دهند. آنها فی الفور دست و پای علیاکبر بیک –چاپارچی دولت-را که از شیراز عازم طهران است و میخواهد نامه ای از عزت الدوله برای ملکهی مادر ببرد را می بندند تا راپرتی از خدعهی قتل امیر به خواهر شاه نبرد.
عزت الدوله اما در عمارت کریمخانی چشم براه امیر است. نگران و هراسان رو به جانب حمام می کند. درها بسته است .. با خشم و غضب که هیچ کس را یارای مقابله با او نیست، در را می شکند و میان بوی خون و بخار، بر کشتهی همسر زاری می کند ..
ً
با سرای ۴۰ روزهی امیر چه می کنید؟!
این عکس نمایی از حیاط زیبا اما کوچک و شمایل بیرونی اتاق های خلوتِ (عمارت) کریمخانیِ باغِ فینِ کاشان را نشان می دهد.
بنا به اقوال معتبر امیرکبیر و زن و فرزندانش در این ۴۰ روز در خلوت کریمخانیِ باغ فین کاشان– از الحاقات دورهی زندیه-زندگی کردند. عمارتی مسکونی و کوچک در انتهای باغِ فینِ کاشان که سالیانی است هیچ گردشگر و مسافری از مردم عادی بدان راه ندارد.
سؤال اینجاست؛ اگر به لحاظ محدودبودنِ معبرِ ورود به این قسمت و کوچکی این عمارت، امکان بازدید عمومی برای آن نیست، چرا تبدیل به (مهمانسرای میراث) شده تا فقط مدیران و کارمندان میراثی و خانواده های شان بتوانند در آن تنی بیاسایند؟؟؟ سرای ۴۰ روزهی امیر و پذیرایی از مسافرانی خاص؟!
قسمتی ارزشمند از باغ فینِ ثبتِ جهانی شده و تبدیل آن به هتل مانندی موقت ؟؟
چرا این عمارتِ تاریخی به مرکزی علمی-پژوهشی درباره تاریخ و فرهنگ کاشان یا یک نگارخانه یا به (( آلبومخانه یا موزه مفاخر کاشان )) تبدیل نمی شود؟