کاشان آنلاین : «فوتبال ایرانی» این روزها و هفتهها حالش وخیمتر از یک سال و دو سال قبل شده. فوتبالی که شاید از ۱۰- ۱۵ پیش با حکمی نامرئی به زندان انفرادی محکوم شد تا آرام آرام و روز به روز به ورژن لاغر و نحیف و استخوانی امروزش برسد.
این فوتبال، با صورت گل انداختهاش ظاهر ماجراست. البته که از طارمیاش هر روز خبر می آید که دارد به میزِ بستن قرارداد با غول های اروپا نزدیک میشود، تیم ملیاش برای نوبت ششم به جام جهانی رفت، داییاش با صلابت و اقتدار در میان مشاهیر فوتبال جهان روی سن میرود و قرعه جام جهانی بر میدارد و .. اما همین فوتبال از نظر دارابودن معیارهای نظام استاندارد مدیریت و سلامت و شفافیت در فاجعهبارترین شکل ممکن دارد دست و پا میزند.
مگر میشود در فاصلهای اندک تا جام جهانی قطر، تکلیف نفر اول نیمکت تیم ملی هنوز نامشخص باشد؟! مگر میشود رییس فدراسیون، در حالی که هنوز با سبک چرخیدن صندلی اتاقش آشنا نیست،حکم اخراج دستش بدهند و فیامانالله؟! مگر داریم که برای ثبتنام جهت انتخاب جانشین او،رییس اسبق و سردستۀ متهمین در داستان «ویلموتسگیت» که به بهانه «قلب درد» فلنگ! را بسته بود به قول امیر حاجرضایی با کمال وقاحت باز هم گیوه ورکشد و بیاید برای خدمت دوباره! و مشتی خبرنگار هم نه که ذوق زده، بلکه گیج و متحیر از آمدنش باشند؟!
مگر شدنیست که بین آن سه کاندیدای پست ریاست فدراسیون یک آدم باجربزه، یک چهره قوی، یک نامزد سلیم النفس و مستقل ( حتی غیرفوتبالی ) که بگویی این یکی اهل هیچ گونه زد و بند و فساد و رانتخواری و لابیگری نیست، یافت نشود؟!
فوتبال ایرانیِ عصر ما البته حکایتهای کمدی دیگر هم دارد. یکی از آنها مثلا تملکِ پرسپولیس و استقلال توسط یک وزارتخانه است که از بس ۴۰ سال است خوانش آن تکراری شده،غیر از یک روضۀ دلریشکن چیز دیگری دربارهاش نمیشود گفت! و ایضاً بیفزائید داستان کهنۀ حق پخش را که صداوسیمای پراشتها و نم پس نده،به لجبازانهترین و مسخرهترین وجه ممکن از نمایش تبلیغات دور زمین در یک بازی پخش زنده،خودداری میکند!
در لایههای پنهان این فوتبال، آنجا که نطفه سیاست ها بسته میشود، آنجا که گادفادرها در پنتهاوسها دور هم می نشینند و برای سیاست گذاری فوتبالی سناریو می نویسند، آنجاست که میشود به ریشه «بدحالی» این فوتبال رسید. آنجاست که شاید برای علی دایی به جرم افشای رازهای مگو حکم خانهنشینی صادر میشود و شاید در همان لایههای پنهان غیرفوتبالیست که عادل فردوسی پور،پدیدهای که در یک تلویزیون پاستوریزه رشد کرده، به اتهام به نمایش درآوردن چیزی که مردم میخواهند و جرم هم نیست، کارت قرمز میگیرد و تمام !
شاید ۲۱ سال پیش که مدیر کاردان و سالمی مانند محسن صفاییفراهانی در فدراسیون فوتبال، رقابتهای سطح اول فوتبال ایران را با عنوان لیگ حرفهای برگزار کرد هرگز گمان نمی برد که فوتبال نیمه سالمِ آن دوره، ۲۰ سال بعد در گرداب حاجی بازاری های مدرن و مولتی میلیاردرهایِ شهرتطلبِ تازه به دوران رسیده که یک شبه مالک فلان تیم میشدند، دست و پا بزند!
صفایی فراهانی شاید هرگز به مخیلهاش خطور نمیکرد،در پس حرفهای شدن فوتبال،پیوند نامبارک «سیاست پوپولیستی و صنعت» منجر به نابودی سرمایهای معنوی مانند تیم «پاس» و در ادامه مسبب گسترش سرطان روابط ناسالم و آلوده در مافیای مدیریتی فوتبال خواهد شد که کمترین تبعاتش، میتواند قدرت گرفتن لیدرهای لمپن به عنوان شعبان بیمخهایِ ورزشیپوش و حامیان نخستِ مدیران ارزشی ِیقهسفیدِ تسبیح به دست باشد.
فوتبال،حرفهئیاش البته خوب است،اما در سرزمینی که باید با ذرهبین دنبال مصادیق فساد بگردی اما به قول آن جمله معروف ناصر حجازی «فوتبال ما فقط در درج شمارههای لاتین پشت پیراهن حرفهئی شد». این یعنی آن که تیپ بدریخت فوتبال ما، همان ۱۴، ۱۵ سال پیش هم دکوری و دل آزار بود تا خیلیها بگویند صدرحمت به دوران فوتبالفارسی دهه ۶۰ و سالهای نخست دهه ۷۰ که در مجموع فدراسیون را یک رییس،یک دبیر و مسئولین کمیتههای داوران و مسابقات میچرخاندند و اصالت فوتبال برای مالکان بانک ملی و اکباتان و شاهین و دارایی و هما و وحدت و بازیکنان استقلال و پرسپولیس و حتی برای بوقچیهای دو تیم محترم بود.
بدون نگاهِ مرتجعانه به دیروز، باید گفت حسرت امروز، کمی و کمی تنفس در فوتبال حوالی ۳۰ سال پیش است که مستطیل سبز و ساختار مدیریتش هنوز جولانگاه بسازبفروشها و عابربانکهایِ اهل لابی نبود. هنوز داستان سود سرشار تبلیغات محیطی ورزشگاهها درگیر نظام غیرشفاف و بینظارت نبود. هنوز سالها با یورش سرجوخهها به پستهای مدیرعاملی و صندلی هیئت مدیره تیمها فاصله داشتیم و چنین است که امروز وقتی(علیدوستی)ها،(مراغهچیان)ها،(فنونیزاده)ها،(پنجعلی)ها، (پیوس)ها،(چنگیز)ها،(بیانی)ها و .. به عنوان نمادهای «فوتبال دوران آماتور» اما «سالم و زلال و اصیل و از سر عشق» به هر کجا پا میگذارند، حرف اول حسرت آن روزهاست.
قطار روزآمدشدن و توسعه فوتبال توقف ناپذیر است، اما امروز با تلخکامی باید نوشت،سرنوشت فوتبال ایرانی در سال ۱۴۰۱ به جایی رسیده که تیتر یک رسانهها میشود حضور شگفتانۀ بانوان تماشاچی در ورزشگاهها پس از ۴۰ سال و در چنین شرایطی عکاس و روزنامهچیِ خسته از فوتبال ناسالم، منتظر است هفته چهارم لیگ فرار برسد تا پس از دختران و زنان آبی، این بار سوژۀ تشویقهای پرشور زنان و دختران سرخپوش در ورزشگاه را پوشش بدهد! چرا ؟ چون در متن فوتبال خبری از محتوا، اصالت، قانون،ساختار و ضابطه نیست و حاشیه بر اصل میچربد !