اگر بخواهم از میان (مرحوم ارباب تفضلی، سهراب سپهری، مشفق، جلال مقامی، امین الله رشیدی، بهرام بیضایی، امیرغفور، احسان حاج صفی و جواد مقامینژاد) یکی را به عنوان چهرۀ برتر کاشان در قرن گذشته نام ببرم قطعا انتخاب من کسی جز مرحوم ارباب تفضلی نیست. این مرد بزرگ حتی برای کودکان دهه ۶۰ که حالا در میانسالی هستند هم چهره مشهور و محبوبی است.
یکی از افتخارات بنده این است که با مرحوم تفضلی دوستی و ارتباط خیلی نزدیک داشتم. ایشان یک کتاب (سرنوشت بشر) هم با امضاء به من تقدیم کردند که برایم با ارزش است.
مرحوم ارباب حسن تفضلی یک کارآفرین ساده نبود.کارخانه ریسندگی از اول کارخانه ریسمان بود. پود و چله برای قالیبافی تولید میکرد. همانطور که خیلیها میدانند ارباب تفضلی ابتدا تولید کننده قالی و فرش بود. خود ایشان برای من تعریف کرد که در دوره رضاشاه قرار شد برای مفروشکردن کاخ مرمر از قالیهای نفیس استفاده کنند. آن زمان خب کاشان،بهترین و نفیسترین قالیهای ایران را تولید میکرد.
رضاشاه گویا مرحوم محمدتقی مصطفوی که در دورهای رییس اداره باستان شناسی ایران بود را مامور می کند که از کاشان یکی را بیاورند و ارباب هم به تهران و کاخ مرمر میرود و خودش آنجا را متر میکند تا قالی را ببافند. قالیها که آماده میشود خودش آنها را به تهران و نزد رضاشاه میبرد. او از فرشها اصطلاحا خوشش میآید و میپرسد بافندۀ اینها کیست؟ تفضلی خود را معرفی می کند و سپس میگوید از کاشان آمدهام.
رضاشاه سپس از تفضلی میخواهد تا اگر تقاضایی دارد بیان کند. ارباب تفضلی نیز میگوید مدتی است می خواهیم در کاشان کارخانهای بزرگ دایر کنیم اما وزارت ذیربط مخالف میکند،اگر میشود دستور موافقت بدهید که شاه همانجا دستور همکاری وزارت مربوطه را صادر میکند و در همان سال گویا- ۱۳۱۳-کارخانه ریسندگی کاشان برپا میشود.
کارخانه ریسندگی وقتی ایجاد شد،۵ هزار نفر در کاشان بیکار بودند که اغلب همه شَعرباف و اکثرشان هم از اهالی کاشان و بیدگل بودند. بیدگل مرکز شعربافی بود. این هنر- صنعت در آن دوره با زوال روبرو شده بود. همه آن ۵ هزار نفر در کارخانه ریسندگی مشغول کار شدند و بعد هم کارخانۀ شماره ۲ و شماره ۳ ،صنعت ریسندگی کاشان را به شکوفایی رساند. در اصفهان صنعتگری به نام کازرونی و در کاشان ارباب تفضلی صنعت نوین را رواج دادند اما تفضلی از او جلو زد.
خاطره شخصیام از ارباب تفضلی برمیگردد به حدود سال ۶۳ که من در آن زمان رییس آموزش فنی حرفهای کاشان بودم.آن موقع کارخانجات کاشان طبق لیستهایی که به اداره بیمه می دادند باید دو درصد هم به صندوق کارآموزی که اکنون شده سازمان فنی حرفهای پرداخت میکردند تا برای امر آموزش هزینه شود.
این قانون (پرداخت دو درصد) قبل از انقلاب برقرار بود اما بعد انقلاب گفتند چون طاغوتی است لغو شد اما در دولت مهندس موسوی قانونی آمد که از اول انقلاب کارخانجاتی که آن دو درصد را پرداخت نکردهاند،باید سهم خود را پرداخت کنند.حالا شما تصور کنید کارخانه رسیندگی با ۴، ۵ هزار پرسنل و آن رقم بیمهاش، دو درصد سهمش خیلی بالا بود. اما قانون به من این اختیار را داده بود که بدهیهای این کارخانجات را تا ۱۵ درصد میتوانیم معافیت بدهیم. کارخانه رسیندگی کاشان در آن موقع بعد از رسیدگی حسابها، ۶۰۰ میلیون تومان بدهکار بود که با معافیت ۱۵ درصد، ۹۰ میلیون از بدهی آن بخشیده شد.
بعد از این ماجرای تخفیف، مرحوم ارباب تفضلی به من پیغام داد که مایلم شما را ببینم. بنده عرض کردم با کمال افتخار من به حضورتان خواهم آمد و لطفا موعد آن را مشخص کنید. یک روز عصر با هماهنگی قبلی عازم منزل ارباب در (درب اصفهان) شدم. پس از در زدن، ارباب را دیدم که خیلی خوش پوش و با کت و شلوار و کراوات آمد استقبال. خاطرم هست در حیاط منزل ارباب، درخت انجیری بود.خودش رفت و بشقابی از انجیرهایی که از درخت چیده بود آورد. از ایشان تشکر کردم.پس از مدتی ارباب پاکتی روبرویم گذاشت. حدسم این بود داخلش مبلغی است.پاکت را باز کردم و دیدم چکی به مبلغ یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان است.
پرسیدم این چیست؟ پاسخ دادند شما لطفی کردید و من نه از کارخانه، بلکه از مال خود لطفتان را جبران کردم.گفتم نه آقا. بر اساس قانون آن تخفیف به شما تعلق میگیرد. مرحوم ارباب اصرار کردند که آن چک را به عنوان عیدی بردارم. نپذیرفتم و پاسخ دادم اگر میخواهید عیدی بدهید اسکناسی ۱۰ تومانی را امضا کنید و بدهید که برایم یادگاری بماند.
گفتم که مرحوم ارباب به من همیشه لطف داشتند.نمونه دیگرش در مورد کلاسهایِ هر سه ماه یکبار آموزشی کارخانه ریسندگی برای کارگرانش بود که بنده یک بار پس از پایان یکی از دوره ها، نامهای به مرحوم ارباب نوشتم و تقاضا کردم اگر میشود نفرات ممتاز دوره را با اهدای پتو تشویق کنید.
پس از این تقاضا یکی از معاونان کارخانه با من تماس گرفت و به شوخی گفت چه کردهاید که ارباب اینقدر به شما عنایت دارد؟! پرسیدم داستان چیست؟ پاسخ داد ارباب دستور داده زین پس خود آقای امینیان با اختیار به حسابداری نامه بنویسد و پاداش و هدیه نفرات ممتاز دوره را طلب کند.
*منبع: نشریه مردم سیلک، ۲۸ اسفند ۱۴۰۰، شماره ۸۳
*مدیرکل پیشین میراث فرهنگی استان اصفهان