کاشان آنلاین : کاشان، صفویه، شیعه و ایران مقتدر
بحث اکنون من درباره موضوعی است که سالها دغدغهام بوده.من کاشان را بخش مهمی از ایران میدانم، نه این که خودم کاشانیام، چون کاشان به لحاظ تاریخی هم سازنده فرهنگ ایرانی بوده و هم اسلامی.کاشان در دوره صفویه هم ایران را ساخته و هم شیعه را.
شیعه سرنوشت خود را بسیار به کاشان مدیون است.کاشان در دوره صفویه هم به ساختن و ساماندهی مذهب شیعه کمک کرد و هم به ایران. یعنی کاشان به عنوان یک شهر شیعی با همه عیب ها و محاسن خودش، یک دالان مهم تاریخی است که به صفویه کمک کرد تا اولین دولت مقتدر در ایران را تشکیل دهد.
صفویه اولین حکومتی است که پس از آشوب مغول، توانست به ایران سروسامان بدهد و از آن دولت مقتدر درمیاید. ایران مضمحل شده، در دوره صفویه است که مجدد برپا میشود و «ایران مدرن» شکل میگیرد و شیعه قدرتمند می شود و مردم شیعی کاشان هم پشت صفویه هستند. در برپایی ایران مدرن، صفویه و شیعه و مردمانی بنام کاشانیها خیلی مهم اند.
شما کاشانی ها بروید کمی تاریخ صفویه را بخوانید از این منظر که ببینید چقدر در ساختن صفویه موثر بودهاید. صفویهای که شیعه را بسامان و معنادار میکند و با همه ضعفهای صفویه، در پنهان خود ایران را برپا، قوی و معنادار می کند.
در دوره صفویه، بیشترین خوانش ادبیات، از «شاهنامه» است. یعنی در حکومتی که مسئله شیعه را با آن نگاه سختگیرانه پی میگیرد، متن فرهنگیاش شاهنامه است.این را مورخان و مستشرقان اذعان کرده اند که در دوره صفویه خوانش شاهنامه غوغا میکند. یعنی فهم مجدد از ایران در این دوره هویت پیدا میکند. در این دوره ایران دارای ملت میشود، دولت می شود،سرزمین و مرز معنا پیدا میکند. حدود مرزی با عثمانی و افاغنه، با جنوب و شمال مشخص میشود.
یک نکته اینکه تولد ایران جدید مال دوره پهلوی اول نیست. مخالفان حکومت اینجور القا می کنند که رضاشاه است که ایران را می سازد. این به غلط دارد بیان میشود که رضاشاه پایهگذار ایران امروز است و برخی هم نادانسته آن را تکرار می کنند، در حالی که فیالمثل و دست کم در دوره پهلوی اول کاشان به شکل جدی سرکوب می شود و در دوره قاجار هم البته ایران این را تجربه می کند.البته در دوره رضاشاه کسانی مانند محمدتقی بهار و فروغی و .. ایران را با زحمت حفظ میکنند اما مایی که تاریخ نمیدانیم فکر می کنیم رضاشاه ایران نوین را ساخته است.
ما باید تاریخ بخوانیم.ما امروز با نوعی از ناخوانی تاریخی و قهر با تاریخ روبروییم. ما با نافهمی تاریخی روبروییم. ما با نوعی از خستگی از ساختن و سامان دادن مجدد روبروییم. بله، روزگار و زندگی سخت است اما آیا باید برای زندگی بهتر تخریب کرد؟ بله به سختی نباید تن بدهیم اما آیا فیالمثل اگر هوا در اینجا گرم است باید پنجره را خراب کنیم تا هوای مناسب وارد شود؟ نه، ممکن است گرمای بیشتری وارد شود.باید تاریخ بخوانیم.
از موزه فرهنگ تولید نمیشود
*اما درباره موضوع بحث که آینده کاشان است،به نظرم آینده کاشان از «منظر فرهنگ» را باید مدنظر قرار دهیم. ما دائم باید یک بار دیگر برگردیم و ببینیم چه رسالت مهمی در ایران و کاشان معاصر بر دوش داریم.ما در این راه نیازمند فهم فرهنگی هستیم، یعنی اگر چه براشت ما و فهم شیعی ما در مورد مراسم و آیین و شعائر غلط نیست اما برای ساخت مجدد کاشان کافی به نظر نمیرسد و همه چیز نیست، ولی «فهم فرهنگی» چیز دیگری است.
سالهاست در کاشان اتفاقاتی مانند احیای خانههای تاریخی رقم خورده.یا قبلترها کشف تپههای سیلک بوده که برای تاریخ کاشان اتفاق افتاده، اما تاریخ کاشان با اینها متوقف شد. تاریخ کهن کاشان گویی با کشف تپهها تمام شده اما در شهر ما گفته میشود مجموعهای از اتفاقات فرهنگی اجتماعی در آن خانه ها رقم میخورد مانند بازدید و گفتوگو و نشست و تجلیل و خاطره بازی و غذاخوردن و .. و روندی شکل می گیرد که در جای خود خوب است اما اینها میتواند به دشمن فرهنگ تبدیل شود چون از آنها نمیشود «فرهنگ» گرفت. آن خانهها میشوند پدیده های فرهنگی. این نوع فهم درست است. فرهنگ تولید میکنند که بدان هم نیاز داریم،ولی چنانچه تبدیل به شیء و موزه شوند، این دشمن فرهنگ است. از اینها، از این موزهها فرهنگ تولید نمیشود. چرا؟چون شهری که این داشتهها را دارد نباید در خیابانهایش شاهد زباله باشیم.نباید مستمند ببینیم.
آیا میشود فرهنگ را عنصر تمدن دانست؟آیا فرهنگ عنصر تمدنی است؟ آیا نگاه تمدنی را میتوان منفک از نوع زیست در نظر بگیریم؟سئوال: در کاشان، عنصر تمدن کدام است؟ما با تمدنِ صرف جز لاشه فرهنگ نداریم ولی اگر در بوم ما،در زندگی ما،آمدیم گفتوگو کردیم و عشق ورزیدیم، این تمدن دارای ساحت فرهنگی هم هست.
پایان هر فرهنگی ظهور تمدن است. ما وقتی درباره «فرهنگ در جامعه» حرف میزنیم یعنی در این جامعه، سرقت و دزدی به خشونت و قتل منجر نشود. در جامعه به هر حال،کجیهایی باید باشد ولی خشونت و قتل چرا؟ انسان البته بدون ابتلا به بیماری که انسان نیست.با وجود میکروب هاست که بدن مقاومت میکند. فرهنگ باید نظم اجتماعی و فرهنگ و تمدن زیستی بسازد.خیابانها کثیف نباشد، دانشمند و کارآفرینش مشغول باشد، دزدها هم جوانمردانه دزدی کنند اما کسی را نکشند. ما اگر شبانه روز نماز بخوانیم، تا معنای فرهنگ در رفتار و گفتار نهادینه نشود، اتفاقی نمیافتد چون معنای دینداری و نماز «مقوله فرهنگ» است. در این سبک زندگی نوع زیست، عشق و نفرت معنادار میشود. در این نوع زندگی فرهنگی، دشمن باید باشد اما خشونت نباشد. دیگری باشد اما حذف و کشتن نباشد.
ترسو نه، بگویید درونگرایی
کاشانیها در تاریخ خیلی مواقع سکوت کردند چون در ضعف زیست کردند. چون سلطه گرها در اینجا متمرکز شدند و در نتیجه مردمان اینجا را به درون خود بردند. بنابراین درونگرایی در کاشان وجود دارد. این محافظهکاری نیست. نگوید ترسویید، این درونگراییست. ببینید مردم کاشان همیشه آرام بودند. از قدیم اهل سازگاری بودند. ما از همه طرف تحت فشار بودیم که مضمحل شویم پس به درون خود رفتیم. اما کاشان در دوره صفویه است که از لاکش بیرون میآید و نقش مثبت پیدا می کند.
اقتصاد سرزمین ما خشک است ولی در همین جا،تاجران بزرگی رشد کرده اند.اینجا مولد تاجر است،تاجر قدرت داد و ستد و عقل اقتصادی دارد. در دوره هایی تبریزی ها مهم بودند اما در دورهای کاشانی ها هم مهم بودند.چرا؟ چون در دورهای مثل ۳۰۰ سال قبل همگرایی فرهنگی و تکثرگرایی و همزیستی با رقبا و گروههای رقیب در کاشان اوج گرفت.در کاشان کمک به رقیب برای ارتقای هم او و هم خود وجود داشت. در کاشان،سرکوب فرهنگی رقیب شکل نگرفت. در بازار، در حجره ها،راسته ها، سوق ها و .. گروههای متفاوت کنار هم رشد کنند، زندگی و فعالیت میکردند.
کاشان،خاندان ها و کارآفرین ها
ما در تاریخ کشورمان، اغلب یا سیاسیون را می بینیم، یا علما یا شاهان را ولی آن که مهم است «خاندان ها» هستند.از پیکره بسامان تاریخی است که در آن زاد و ولد، تربیت و حفظ حرمت فرهنگی و پیوستگی از طریق خاندانها معنادار می شود. هیچ خاندان تقلبیای در تاریخ ماندگار نشد. آنهایی ماندند که گذشته تاریخی داشتند و دارند.در کاشان قدیم،خاندانها تعیین کننده بودند و از دل آنهاست که ادیب و منتقد و فیلسوف و سرمایه گذار و معترض و شاعر و .. بیرون میآید.
عنصر مهم دیگر کارآفرینی است.سرزمین ما به لحاظ قدرت داد و ستد و عنصر فرهنگی، کارآفرین تربیت کرده است که بسیاری از آنها از کاشان هستند. تولید کارآفرین ساده نیست. مدیریت دولتی نیست. اینگونه نیست که هر کس مدرک (ان بی ای) بگیرد و بشود کارآفرین و با دکترا حرف از کارآفرینی بزند.کارآفرینی صفت اقتصادی است.یعنی از خاک طلا درست کردن، یعنی تولید سرمایه از کویر، یعنی او را اگر رها کنی تولید ثروت کند. یعنی بتواند عامل و عنصر انتقال فرهنگ و منشا دولت سازی و فرهنگ سازی و شهرسازی شود.
آنقدر به دنبال مناسکگرایی و مراسم و شکل بیرونیاش رفتیم که محتوایش را از دست دادیم. ما باید از مناسکگرایی صرف که در جای خودش خوب است، برگردیم و«فهم فرهنگی»را برای آینده مهم بشماریم و به«محتوای فرهنگ»توجه کنیم.
مادران، آداب و ادب
اصلی ترین عنصر فرهنگ، زبان و دین و از همه مهمتر «آداب و ادب» است.اگر چنانچه روزی دیدیم که خالی از محتوا و دچار انحطاط و بیفرهنگی شده ایم صبح تا شب هم مراسم بگیریم «توسعه فهم فرهنگی و آداب و ادب» ایجاد نمی شود.آداب و ادب از مغر فرهنگ بیرون می آید. از مغر «مادران» و از درون فرهنگ. ما، مادران را به کار دیگری واداشتهایم و شماها یعنی مادران دیگر نجوا نمی کنید. یعنی در گوش فرزند نجوای اخلاقی و انسانی نمی کنید.چرا؟ چون قیل و قال و مشقت زندگی به شما تحمیل شده.چون دستور کار ما شده، زنان به مردان و مردان به زنان شبیه شوند! زنان میتوانستند بلندگوی فرهنگ و نجوای فرهنگ باشند. پدرانِ موفق دیروز، از طریق مادرانشان ادب را محقق می کردند که نتیجه اش خاندان ها بود. چون مسیر عوض شد و متوقف شد رسانه و علما و مهدکودکها جای مادران را گرفتند.در پس رقابت ناسالم بین زن و مرد، محصولش تولید فرهنگ نیست ولی ابتذال فرهگ هست.
نیازمند خوانش فرهنگی از تمدن هستیم
اگر بخواهیم وجوه ممتاز آن دوره درونگرایی تاریخی را پیدا کنیم،باید تامل کنیم و آماده یک اتفاق باشیم و باید به فرهنگ توجه کنیم. در دوره گشایش هم باید به فرهنگ توجه کنیم.اگر میخواهیم کار بزرگ کنیم، برای ساختن ملت و تمدن و ایران، باز هم باید به فرهنگ توجه کنیم ولی بازسازی فرهنگی اقتضائات دارد که کانونش ادب و آداب اجتماعی است.
برای این که راه نجات پیشه کنیم،به بازشناسی فرهنگی- تمدنی نیازمندیم تا تمدنی- فرهنگی.ما باید خوانش فرهنگی از تمدن ایرانی کنیم تا خوانش تمدنی از فرهنگ ایرانی. باید به یک فهم فرهنگی برگردیم، به چیزی به نام طبیعت. به قول دکتر سید محمد بهشتی در آن سخنرانی زیبا و معروف چند سال قبلش در کاشان، کاشانی ها ملتی هستند که به دلیل سختی زندگی در این اقلیم، بیش از آن که به زمین نگاه کنند به آسمان نگاه کرده اند و از آسمان به زمین و طبیعت نگریستهاند.به همین دلیل سختی زیست در کویر حس نمیشود و گفتوگو با ستارگان در کویر معنا دارد و ادبیات و شعر کاشانی دارای زمزمه های برگرفته از آسمان به زمین و شبهای بلند و پرستاره است و این را در معماری کاشان هم نشان می دهد.
عنصر دیگر سازگاری با محیط و آشتی با محیط است. ما محافظهکار و ترسو نیستیم. اینها معنای غلط آشتی با محیط است. شما در ساختن تمدن به مدارا و صبر و همزیستی و دراختیارگرفتن محیط نیاز دارید، نه به حرکت های رادیکال و شورش و بزنیم و بکوبیم و ..!! سازگاری خیلی عنصر مهمی است. این به معنای تندادن به استبداد و تعطیلی نیست.عنصر اساسی دیگر این که،ما حمایتگری اجتماعی را از دست ندهیم که اگر این چند صفت و عنصر ذکرشده در این حمایتگری ممزوج شود، از درون آن نظم فرهنگی – اجتماعی تولید می شود که نهایتا از آن توسعه و ترقی و تعالی و پیشرفت به وجود خواهد آمد.
برای جمعبندی این مبحث، باید برای«فهم فرهنگی»و ساختن فردای کاشان در افکارمان بازنگری کنیم. برای بازنگری باید برگردیم به معنای تاریخ فرهنگ ایرانی و کاشانی،تا تاریخ تمدنی. تاریخ فرهنگ، بخش فعال و زنده است و فرهنگ تمدنی موزهای است، گسسته است. فرهنگ ایرانی معنادار و پیوسته است و مولفههایش خویشتنداری، درهمآمیختگی آسمان و زمین و سازگاری و بعد هم از فرهنگ ایرانی است که فرهنگ و تمدن و شیعه بیرون می آید و میتواند آرامشبخش باشد و نجات بخش.