طی هفته گذشته مجموعهای از اخبار هولناک و دلهرهآور در سطح کشور در زمینه خودکشی، فرزندکشی، همسرکشی، قتل و…. افکار عمومی شهروندان ایران را به شدت تکان داده است.
در زمانی که اوضاع اقتصادی و معیشتی شهروندان نیز همچنان تحت تأثیر تلاطمها و فراز و فرودهای داخلی و خارجی است، شنیدن اخباری از این دست شرایط دشوار و طاقتفرساتری را در مقابل هموطنان قرار داده است. شرایطی که روح و روان جمعی شهروندان را خراشیده و اگر برای بهبود و بازسازی آن اقدامی صورت نگیرد، تکرار چنین فجایعی را ممکن است به یک روند و تجربه زیسته و عادی مبدل کند.
۱- آیناز کریمی، دختر دبیرستانی در یکی از روستاهای کازرون بود که روز یکشنبه ششم آبان اقدام به خودکشی کرده است. دادستان کازرون ضمن تأئید این خبر، اقدام دختر دبیرستانی را به خاطر تألمات روحی و مشکلات شخصی دانسته است. در این حال، برخی منابع خبری برخورد نامناسب مدیر دبیرستان با آیناز(به علت زدن لاک و رنگ کردن مو) را علت اقدام این دختر جوان ذکر کردهاند که البته صحت آن را منابع رسمی تأیید نکرده اند.
۲- آرزو خاوری، دختر اهل افغانستان ساکن شهرری، طبق گفته پدرش روز قبل از حادثه به اردویی که از طرف مدرسه ترتیب داده شده، رفته است. پدر آرزو در گفت وگو با شبکه شرق گفته است: «به من گفتند که آرزو شلوار جین پایش بوده و در اردو رقصیده است. گویا مدیر مدرسه عصبانی شده، فردای آن روز با لباس فرم به مدرسه میرود و مدیر داخل کلاس راهش نمیدهد. وقتی به کلاس راهش ندادند، از مدرسه بیرون آمد و داخل یک ساختمانی شد و از آنجا خودش را پرت کرد. هیچکسم نیامد تحقیق انجام دهد که چرا در این ساختمان باز بود؟ چرا آرزو از مدرسه بیرون آمد؟ چرا سرایدار جلوی در مدرسه نبود؟ چرا مدیر به کلاس درس راهش نداد؟ این مدیر با دخترم بدرفتاری میکرد. من از دست مدیر شکایت کردم. فقط میخواهم این مدیر به خاطر رفتاری که با دخترم کرده است مجازات شود تا دختر دیگری به خاطر این سختگیریها خودکشی نکند. اینها دختربچه هستند، درکشان پایین است، زود احساسی میشوند…»
آنچه این غم را سنگین تر میکند، علت این دو خودکشی است. اینکه عنوان شده سختگیری مدیران مدارسی که آرزو یا آیناز در آن تحصیل میکردند، دلیل چنین اقدام دردناکی بوده است. گرچه وزارت آموزش و پرورش هنوز این موضوع را تأیید نکرد، ولی تکذیب هم نکرده است.
۳- منصوره قدیری جاوید، زن ۵۲ سالهای بود که به عنوان خبرنگار و پژوهشگر در خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) انجام وظیفه میکرد. خبر قتل هولناک این فعال مطبوعاتی، روز یکشنبه بیستم آبان در رسانههای کشوری انعکاس یافت و موجی از حیرت را در میان همگان به ویژه اهالی خبر و مطبوعات برانگیخت. گفته شده او به دلیل مشاجره خانوادگی شدید با شوهرش که پرونده وکالت هم داشته، توسط وی و با استفاده از چاقو و دمبل به قتل رسیده است. تلاش خواهر منصوره در روشن ساختن ابعاد این جنایت که ابتدا با لاپوشانی و انکار قاتل همراه بوده، نهایتاً باعث افشای این جنایت شده است. گفته شده که قاتل با خوراندن ۱۰ قرص خواب آور به فرزند ۱۵ ساله خود قصد کشتن او را نیز داشته که خوشبختانه موفق به انجام این کار نمیشود.
۴- دکتر مسعود داودی، ۵۱ ساله پزشک متخصص قلب اهل شاهرود ولی ساکن در شهرستان یاسوج بود. او نیز دوشنبه شب ۲۱ آبان ماه ۱۴۰۳ با اسلحه و چاقو کشته شده است. قاتل، فردی بوده که برادرش در سال ۱۴۰۱ به دلیل سکته قلبی در بیمارستان شهر یاسوج فوت کرده و برادر و سایر بستگان متوفی اصرار داشته اند که این مرگ به دلیل قصور کادر پزشکی و درمان بیمارستان یاسوج از جمله دکتر داودی بوده است. نکته تکان دهنده این ماجرای فجیع آن است که قاتل ساعت ۴ بامداد با انتشار ویدیویی در فضای مجازی پرستاران بیمارستان یاسوج را نیز تهدید کرده است که آنها را نیز به رگبار خواهد بست!!
۵- خیابان ساسان در ولنجک تهران در روز سه شنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۳ هم شاهد وقوع یک جنایت دیگر، آن هم در خانواده یک وکیل بوده است. قاتل یعنی وکیل دادگستری، همسر و پسر ۱۲ سالهاش را به قتل رسانده و سپس با شلیک اسلحه به سر، به زندگی خود پایان داده است. دختر ۱۸ ساله این خانواده که در لحظه جنایت در خانه حضور داشته است، موفق به فرار از منزل شده و با ورود به خانه همسایه جان خود را نجات میدهد.
گفته شده که وکیل مذکور به خاطر مشکلات مالی و بدهی میلیاردی ورشکست شده بود. دختر جوان خانواده در مورد این حادثه به تلخی میگوید: پدرم با مادرم صحبت کرد و هر دو تصمیم گرفتند دسته جمعی به زندگی پایان دهند، اما من قبول نکردم. ولی پدرم تصمیمش را گرفته بود. او حتی قبل از حادثه به پلیس ۱۱۰ زنگ زد. شنیدم که به اپراتور پلیس ۱۱۰ میگفت که من و خانوادهام با رضایت کامل میخواهیم خودکشی کنیم! سپس در غذای برادرم تعدادی قرص خواب ریخت که او بیهوش شد. تا قبل از اینکه ماموران برسند صدای دو یا سه تیر شنیدم و وحشت کردم. پدرم به سمت مادر و برادرم شلیک کرده بود. من فوراً از خانه فرار کردم و بعد از آن بود که پدرم به زندگی خود هم پایان داد( همشهری آنلاین).
آنچه در بالا بدان اشاره شد توصیفی مختصر از پنج فقره حوادث تلخ و غمباری بود که طی تقریبن ده روز گذشته در گوشه و کنار کشور به وقوع پیوسته و افراد و خانوادههای زیادی را درگیر پیامدهای عاطفی و روحی و روانی آن کرده است. مسائل و مصائب حل نشده و تلنبار گشتۀ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی جامعه ایران و واقعیتهای پیدا و پنهان آن هر از چندی، با وقوع چنین اتفاقات ناگواری چهره کریه خود را نشان داده و طبعاً بیعملی و بیتوجهی به آن میتواند رخدادهایی تلختر را نیز به همراه داشته باشند.
وضعیت «آنومی» یا ناهنجاری و بینظمی اجتماعی موجود در سطح ایران امروز بیش از هر چیز باید برای سیاستگذاران و متولیان امور اقتصادی و اجتماعی و تربیتی کشور زنگ خطری باشد تا هرچه سریعتر با اولویتبندی درست و علمی به علتیابی و آسیبشناسی عمیق و دقیق آن پرداخته و مجموعهای از برنامهها و راهکارهای تخصصی را جهت حل و یا لااقل کاهش این چالشهای خطرناک به کاربندند.
از سوی دیگر، توجه و تأمل در اتفاقاتی تلخ از این دست در جامعهای که ادعا میشود مزیّن به ارزشهای دینی و اسلامی است، حقیقتاً اسباب تأسف و تأثر است. بدیهی است شهروندان جامعه ایرانی به خصوص نسل نوجوان و جوان از وقوع چنین حوادثی به عنوان شاخصهایی برای ارزیابی عملکرد و میزان موفقیت نظام حکمرانی کشور در عرصههای مختلف زیست فردی و اجتماعی خود استفاده کرده و بدان استناد میکنند.
سادهترین استدلال در این زمینه آن است که نمیتوان از صبح تا شام رسانههای رسمی، به ویژه صداوسیمای کشور در مذمت و انتقاد از اوضاع خراب و آشفته جوامع اروپایی و آمریکا سخن بگویند و آنگاه در زیر گوش مسئولین و متولیان مختلف اتفاقاتی چنین تلخ و ناگوار رخ دهد. بیتردید نگاه شعاری، سطحی، پیش پا افتاده و غیرعلمی به مسائل پیچیده و تو در توی ایران امروز که قادر به فهم واقعیات و مشکلات این جامعه نیست و در دیدن ابعاد مختلف و چندجانبه این وقایع دچار تقلیلگرایی شده و صرفاً بر جنبههای ظاهری و صوری متمرکز میشود، نه تنها مشکلات مذکور را حل نمیکند، بلکه حتی این ذهنیت را نیز تقویت مینماید که گویا اگر در همچنان بر این پاشنه بچرخد، باید در آینده نزدیک شاهد وقوع اتفاقات تلختر از موارد پیش گفته باشیم!
در چنین اوضاع و احوالی، شنیدن خبری مبنی بر افتتاح و تأسیس کلینیک ترک بیحجابی در تهران اسباب حیرت و تعجب فراوان است. خبری که البته معاون خانواده مسعود پزشکیان از آن اظهار بیاطلاعی کرده و تصریح نموده که ایجاد این کلینیکها هیچ ارتباطی با دولت مستقر کنونی ندارد!! جلوه هایی دیگر از ناهماهنگی و اوضاع قاراشمیش فرهنگی که از قضا خود یکی از علل وضعیت ناگوار کنونی کشور است. با این همه، کاش بشود کلینیکهای دیگری نیز در زمینه بررسی و تحلیل معضلات عمیق شهروندان در حوزه های اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و تربیتی، روحی، روانی، عاطفی و فرهنگی و… برپا کرد تا قدری مشکلات اصلی و زیرپوستی و عمیق جامعه ایرانی به صورت کارشناسانه و علمی شناسایی شده و تدبیر و همت لازم برای حل یا کاهش آنها بکار گرفته شود.