در گفت وگویی صمیمانه پای صحبتهای این نخبه علمی کاشان و یاور ارجمند عرصه آموزش نشستیم تا از کودکی و طیشدن دوران تحصیلش و صعودش تا قلههای آموزش عالی و استادی دانشگاه و البته داستان ایجاد یک بستر باارزش آموزشی برای دانشآموزان کاشانی بگوید. ماحصل گفت وشنود ما با پرفسور محسن عدالت را در ادامه میخوانید؛
*متولد پانزدهمین روز از تیرماه سال ۱۳۲۱ در محله یا منطقه درب اصفهان هستم. پدرم مرحوم حاجعلی عدالت تاجر فرش بود و دستی هم در امور خیر داشت. روایت است که جزو اولینهای شهر بود که اتول یا همان اتومبیل را به کاشان وارد کرد. تا پنجم ابتدایی را در دبستان پهلوی در همین محله گذراندم که مدیرش آقای سلیمی بود. بعد که دبستان پهلوی (شهیدان حسامی) به روبروی خانه بروجردی منتقل شد، محصل آنجا شدم.
تا کلاس نهم را در دبیرستان محمودیه محصل بودم و بعد که خواستم ریاضی بخوانم، رهسپار دبیرستان پهلوی (امام فعلی) شدم.حیف از آن ساختمان قدیمی این دبیرستان که بعدها کلا تخریب شد و به جای مرمت و بازسازی، از نو بنایی ساختند که اشتباه محض بود. آن سالها یعنی در دهه ۳۰ و ۴۰ کاشان ۳ دبیرستان داشت. پهلوی (امام) و محمودیه و دانشسرای عالی که مخصوص ادبیات بود، در محمودیه رشته طبیعی تدریس می شد و پهلوی به رشته ریاضی اختصاص داشت.
*از بین ورزشی های قدیم کاشان در دبیرستان محمودیه با امیرهوشنگ صادقی همکلاس بودم که در پرش ارتفاع استعداد عجیب و خوبی داشت. از بین دوستان ورزشکارِ همکلاسی دبیرستان پهلوی هم میتوانم به آقایان ناصر فدوی، جواد آرامیده، جهانگیر مفیدی، حسن یزدیپور، عباس جوانمردی، جعفر مشرقی، بهزادنیا و دکتر زاهد اشاره کنم. در بین این دوستان، با ناصر فدوی گاهی اوقات باتفاق و با دوچرخه به دبیرستان میرفتیم. آقاناصر میخواست گلر تیم فوتبال دبیرستان باشد اما نشد و رفت سراغ بسکتبال. دکتر رضی (ملی پوش اسبق بسکتبال ایران) که به کاشان آمد ناصرخان و تعدادی دیگر را به بسکتبال برد که تیم موفقی هم تشکیل دادند.
ورزش را از دبستان با والیبال شروع کردم و در دبیرستان محمودیه هم با والیبال در پست پاسور ادامه دادم اما در دبیرستان پهلوی فوتبال را از نقطه آخر یعنی در پست دروازهبان هم پی گرفتم اما گهگدار در بسکتبال هم دست به توپ شدم.
*در دانشگاه تهران و «دانشکده فنی»، علیرغم آن که بهشدت علاقمند به درس و تحصیل بودم اما در تیم فوتبال دانشکده فنی حضور داشتم و از سال ۳۹ تا ۴۵ مدال طلا و عنوان قهرمانی رقابتهای دانشگاههای تهران مال تیم ما بود. مسئولیت کادر فنی تیم دانشکده فنی را هم چهرههای معروفی مانند آقایان امیرآصفی و کدخدازاده بر عهده داشتند. حضور خوبم در سنگر تیم دانشکده فنی باعث شد تا یکبار آقای امیرآصفی از من برای پیوستن به تیم معروف و محبوب شاهین دعوت کند که بهعلت علاقه به درس و اشتغال به تحصیل نپذیرفتم. حتی گاهی اوقات بیتوجه به در پیشبودن تمرینات و مسابقات تیم دانشکده که گلرش من بودم، مشغول مرور درسها بودم چون درس برایم در اولویت قرار داشت و بهقول معروف سرم توی کتابهای درسی بود!
آن زمان دانشجویان ممتاز دانشگاهها، تنها ۱۳ هفته به سربازی میرفتند. بعد از سربازی دو سال در کارخانه ریسندگی مرحوم ارباب تفضلی بهعنوان مهندس و تکنیسین توریین و برق مشغول بکار شدم. عموی من داماد برادر مرحوم تفضلی بود. پدربزرگم نیز سهامدار کارخانه ریسندگی بود. بعد از مدتی چون دانشجوی ممتاز بودم،فرصت ادامه تحصیلم در آمریکا از طریق بورسیه فراهم شد. خواستم با مرحومِ ارباب خداحافظی کنم که ایشان با لهجه کاشونی غلیظ گفت: خب آقاجو به خودم میگفتی میفرستادمت! بلافاصله به شوخی و البته با احترام وافر به ایشان گفتم: سیلی نقد به از حلوای نسیه!
*برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی شیمی عازم آمریکا شدم و جالب آنکه این مرد بزرگ (مرحوم ارباب)، هر سال عید برای من کارت تبریک میفرستاد. در آمریکا غیر از تحصیل در دو شرکت حوزه انرژی مثل استاندارد اویل هم کار میکردم.در مقطعی نمایندگان شرکت نفت ایران برای مصاحبه با من و همسرم به شیکاگوی آمریکا آمدند تا ما که تحصیلمان تمام شده بود برای اشتغال در صنعت نفت به ایران برگردیم. با همسرم در آمریکا هنگام تکمیل تحصیلات آشنا شدم و با وی ازدواج کردم. مادر همسرم کاشانی بوده، پدرش اصفهانی و خودش متولد تهران! مادر همسرم از خاندان مشهور شیبانی کاشانی است. پس از تکمیل تحصیل در آمریکا، به ایران برگشتم و در سازمان انرژی اتمی مشغول فعالیت شدم.
*حقیقتا در صنعت نفت خیلی کارایی نداشتم چون علاقمند بودم از سوادم بهتر استفاده شود تا اینکه یک روز در جلسه مشترک شرکت نفت و انرژی اتمی، آقای دکتر اکبر اعتماد که مدیر سازمان انرژی اتمی ایران بود از من پرسید دوست داری با حقوق سه برابر با ما همکاری کنی؟ او گفت انرژی اتمی عرصه تازهییست و ما داریم با آلمانها کار میکنیم. من هم بعد از تسویه حساب با شرکت نفت راهی سازمان انرژی اتمی شدم و تا سالهای اول انقلاب هم در آنجا مشغول بودم.
*بعد از انقلاب به مهندس بازرگان درباره سازمان انرژی اتمی و ثمرات این سازمان که در آستانه تولید برق بودیم، گزارشی دادم اما برای ادامه کار سازمان نیازمند تامین اعتبار بودیم و چون دولت موقت و سیستم انقلابی سازمان انرژی اتمی جزو اولویت هایش نبود آن را منحل کرد. در نتیجه من که تمام مراحل تدریس در دانشگاه از دانشیاری، استادیاری، استاد تمام و پروفسور را گذرانده بودم، از اوایل دهه ۶۰ تا سال ۸۸ نیز با فوق لیسانس مکانیک و دکترای شیمی استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم.در این سالها دو کتاب و ۲۰۰ مقاله مهم علمی نوشتم که یکی از کتابهایم، کتاب سال کشور شد.
*در دهه ۶۰، با اینکه در تهران مشغول فعالیت بودم، با اصرار کارگران صنایع فرش راوند که مرا میشناختند حدود دو سال مدیر آنجا شدم. حدود سال ۷۵ نیز در حوزه صنایع جنبی فرش در شهرک صباحی، کارخانه ای راه انداختم که اکنون نیز فعال است.
*سالها علاقمند بودم تا در زمینه ساخت و توسعه امور آموزشی در کاشان ایفای نقش کنم تا اینکه از حدود سال ۹۷ احداث یک مجتمع بزرگ آموزشی، ورزشی را در محدوده محل تولدم جنب محله صدره و سرفره آغاز کردم. دو دبستان فرسوده و ناایمن تخریب شد و بدین ترتیب در هفته دوم مهرماه امسال «مجتمع بزرگ آموزشی، ورزشی پرفسور محسن عدالت» با ۴۵۰۰ متر مساحت زمین و بیش از ۴۷۰۰ متر مجموع زیربنای قسمت آموزشی و ورزشی شامل دبستان و متوسطه اول و دوم دخترانه افتتاح شد. یعنی دختران دانشآموز در یک منطقه تقریبا پرجمعیت و کمترتوسعه یافته توانستند پس از گذراندن دوره دبستان در این محیط، در کنار همین مجموعه دوره کامل متوسطه را هم بگذرانند. بخشی از مجموعه، سالن ورزشی است که علاوه بر امکان کسب درآمد برای اداره آن، برا تامین برق آن نیز از انرژی خورشیدی استفاده خواهد شد. در کنار مجتمع آموزشی هم، درصدد ایجاد یک موسسه خیریه برای بورسیه دانش آموزان بی بضاعت ممتاز و رسیدگی به خانواده های آنان هم هستیم که سعی داریم امورات این خیریه به مجتمع آموزشی متصل شود.
*معتقدم برای توسعه کشور باید افراد دانشمند و توانمند و تحصیلکرده رشد کنند و تربیت شوند.لازمه کشور ما تولید علم با زیرساخت های خوب آموزشی است که دانش آموز در آنجا به نخبه علمی تبدیل شود. البته قرار نیست همه دانش آموزان نخبه شوند، بلکه اگر ۱۰ یا ۲۰ درصد این نسل خوب تربیت شوند و آموزش ببینند، نیاز علمی کشور تامین میشود.
*منتشر شده در شماره ۱۰۴، نشریۀ مردم سیلک